کچل کردن



اوایل ازدواجمون بود که از شهرستان به تهران اومده بودیم اون موقع مثل الان نبود که موی دخترا و اینجوری بیرون باشه شوهرم همش به من میگفت تنها بیرون نرم موهامو کسی نبینه وازاین حرفا ولی من شه بودم وخیلی موهامو جمع وجور نمیکردم واز روسری بیرون میومد یه روز شوهرم گفت اگه یه بار دیگه موهات بیفته بیرون از ته قیچیش میکنم ولی من این حرف شوهرمو جدی نگرفتم تا اینکه یه روز که از سر کا اومد دم درمون با همسایه ها منو دید که موهام از روسریم بیرونه با هم رفتیم تو وقتی رسیدیم تو اتاق دیدم شوهرم قیچی را برداشت و تا خواستم چیزی بگنجانی سرمو قیچی کرد وگفت بهت گفته بودم موهات نباید بیاد بیرون ومن گریه میکردم گفت همین الان برو بده موهاتو درست کنن تواینه نگاه کردم دیدم جلوی موهام از ته خالی شده گفتم من روم نمیشه برم آرایشگاه شوهرم گفت پس خودم برات میزنم برو یه  شونه بیار رفتم آوردم با ناراحتی دادم دستش یه چهارپایه از تو حموم آورد گذاشت وسط آشپزخونه نشتم چادرم رو بست دور گردنم شونه رو گذاشت لای موهام یه تیکه رو برداشت و قیچی زد دلم ریخت چشمام رو بستم که نبینم ولی اون بی خیال همینطور دسته دسته موهام رو قیچی می کرد و مینداخت جلوی پاهام اومد کنار موهام رو گرفت و هر دو طرف با قیچی از ته زد بعد گفت هیمنجا وایسا الان میام رفت از تو کمد موزر رو آورد شونه اش رو از روش برداشت از جلوی سرم شروع کرد به تراشیدن یه خط سفید وسط سرم کشید بعد موهام رو لای شونه می ذاشت زیرش ماشین می کشید آخر سرم یه دور کامل ماشین زد تا سرم کامل صاف بشه گفت دفعه دیگه تکرار بشه وضع همینه چند بار دیگه هم همین کار رو کرد منم از این به بعد روسریم رو سفت می بستم
تابستون بود اوایل شهریور ماه موهام حسابی بلند شده بود از تو کوچه داشتم با دوستم بازی میکردم خواهرم از بیرون تازه رسید در کوچه منو دید گفت علی زود بیا تو کارت دارم ، منم گفتم حالا کار دارم بعد میام بعد از یه نیم ساعتی رفتم تو خونه خواهرم گفت چرا گفتم بیا تو نیومدی؟ گفتم کار داشتم با دوستم بعد رفتم پیش بابام نشستم پای تلوزیون خواهرم خیلی از دستم کفری شده بود یه دفعه به بابام گفت بابا این علی و خیلی لوس کردی جواب حاضر شده بابام هم طرف منو گرفت خلاصه صبح روز بعد از خواب بیدار شدم دیدم فقط خواهرم خونست صبحانه بهم داد خوردم بعد رفتم پای تلوزیون دیدم خواهرم داره از تو حیاط صدام میکنه رفتم تو حیاط دیدم صندلی و گذاشته و چادرشم روشه گفت لباستو در بیار بیا گفتم واسه چی گفت میخوام موهاتو کوتاه کنم خیلی بلند شده گفتم نه نمیخواد بابا گفته همین جوری خوبه گفت من بهت میگم بیا خلاصه به زور اومد کشوندم بردم رو صندلی لباسمو در آورد چادرشو انداخت دورم از پشت با سنجاق بسط چادرش از این ساتن های لیز بود رو بدم سر میخورد خلاصه گفتم سمانه تو رو خدا خیلی کوتاه نکن فقط دورشو بزن سمانه هم هی زیر لب میگفت پر رو شدی واسه من دیگه جوابمو نمدیدی شدی منیژک بابا حالا درستت میکنم یهو دیدم ماشین دستی که همیشه کچلم میکرد دستشه گفتم سمانه هرچی تو بگی غلط کردم دیگه تکرار نمیشه تو رو خدا کچلم نکنیا تو کوچه مسخرم میکنن سمانه گفت اگه زیادی حرف بزنی ابروهاتم میزنم که دیگه اصلا نتونی بری بیرون خلاصه از ته ته کچلم کرد موهام دسته دسته میریخت رو چادر و لیز میخورد میریخت پایین و اون با بی رحمی تمام به کارش ادامه میداد تا کامل کچلم کرد مو های خودش بلند بلند بود وقتی داشت موهامو میتراشید موهاش میخورد تو صورتم این برام زجر آور بود،بعد که کارش تمام شد با مکینه خط گرفت برام و چادرشو باز کرد همه موهام از روی چادرش ریخت پایین و دستی رو سرم کشید و گفت این بار کچلت کردم تا ادب شی و جواب حاضری کنی، بعد فرستادم حموم ، یه چند روزی باهاش قهر بودم تا اینکه یه روز اومد تو اتاقم و گفت کچلت میکنم چون بامزه میشی و بوسم کرد منم باهاش آشتی کردم،ولی چندین بار دیگه هم کچلم کرد،الان سر خونه زندگیشه ، هرچی الان میگم بیاد اون روزا یه بار کچلم کن میگه نه الان زشت میشی کچلی فقط واسه بچه تا دبیرستانه،
حدود شاید ۲۵ سال پیش که من اول ابتدایی بودم همیشه بابام سر داداشام رو ماشین میکرد با ماشین دستی .
اصلا اونا رو کچل میکرد من از ترس میمردم .خیلی برام دردناک و ترسناک بود و همش خدا رو شکر میکردم پسر نشدم و بابام هم عاشق موی بلند بود. یه دختر تو کلاسمون بود همیشه باباش سرشو کچل میکرد یعنی از یک سانت بلند تر نمیشد خیلی هم براش عادی بود و از مقنعش بیرون بود. خواهرشم که چهارم بود اونم مثل همین کچل بود دیگه ما هم به کچل بودن اینها عادت کرده بودیم خیلی هم خنگ بودن
بعدش مدرسه من عوض شد ولی یبار که سوم دبیرستان بودم تو راه دیدمش بازم کچل کرده بود و از چادرش موهاش زده بود بیرون.
مامانم میگفت خیلی فقیرن اینا و تو خونشون حموم ندارن احتمالا
ده تا بچه بودن. اونوقتا از فقر کچل میکردن دخترا رو ولی الان مد شده انگار همه بازیگرا از دم کچل میکنن.
هر دختری دوس داره یبار تجربه کنه ولی خب خیلی ترسناکه و اینکه بعدش اگر پشیمون بشی راهی نداری و باعث خنده ی بقیه میشی.
دختر داییم ۲۵ سالش بود هنریه یادمه پارسال رفته بود تو حموم و مادرشو صدا زده بود بیا نصف دیگشو بزن مامانش کم مونده بود سکته کنه دیده بود سعیده موهاشو با صفر زده هیچی دیگه زن داییمم بقیشو براش زد یعنی همه بش میگفتن کچل خانم و یه دستی رو سرش میکشیدن اونم فقط میخندید.
دختر همسایمونم ۳۰ سالش بود خودش یبار کچل کرد مامانش انقد ناراحت بود. با همون سر کچلشم اومد خونه ما البته یک سانتی شده بود که اومد. خجالتم نمیکشید و موهاشو از شالش گذاشته بود بیرون . من جا اون یک جوریم میشد.
تو خوابگاهم که بودم یه دو تا از هم خوابگاهیا کچل بودن من وقتی میدیدمشون از ترس فرار میکردم.
ولی خیلی با مزه بودن. تو دانشگاهم هد میذاشتن محجبه.
یبارم دوست خودم شکست عشقی خورده بود سال اول دانشگاه بودیم خودش موهاشو زده بود با قیچی بعدم رفته بود آرایشگاه براش با ماشین نمره ۴ صافش کرده بود.
اینا همش خاطرات واقعی بود.
داستانم براتون مینویسم بعدا.
دختر عموم موهایی خیلی بلند و قشنگی داره خدای فقط حاضر نیست اصلا قیچی بهشون بخوره هر وقت نوک گیرشون کردم با کلی مصیبت و حرف زدن بوده اولین بار که نوک گیرشون کردم تازه از حمام اومده بود بیرون موهاش خیس بود ازم خواست سشوارشون کنم سشوار که تموم شد کلی اسرار کردم که حیفه موهات موخوره میگه و از این حرفا بابا فقط یک سانت ازشون کوتاه کن بالاخره بعد کلی دلیل اوردن راضی شد یهو به من گفت پس تو برام انجام بده یه چادر پهن کردیم کف اتاق از تو کیف لوازم اریش قیچی و شونه در اوردم اول حسابی شونشون کردم بعد شروع به کار کردم اندازی پنچ سانت موهاشو کوتاه کردم  ولی انصافأ راضی بود بهش گفتم یکم کج زدم باید درستش کنم همینجوری چند سانت دیگه زدم دیدم خیلی خرابکاری شده درست نمیشه آروم با ژیلت یه مقدار از پشت موهاش رو زدم کلی دعوام کرد ولی مجبور شد بشینه با کلی گریه رفتم ماشین موزر رو پیدا کردم زدم به برق صدای گریه اش بیشتر شد قلبم تند تند میزد چند باری روشن خاموش کردم که ببینم سالم یا نه یه شماره بالا گذاشتم که موهاش رو کوتاه کنم دورش تیغ بزنم که موزر تو موهاش گیر کرد و سرش سفید شد مجبور شدم شونه رو بردارم و با صفر موهاش رو بزنم همینطور زمین سیاه شده بود از مو روی صورت و لباس هاش می ریخت صدای غز غز موزر تو سرم می پیچید همراه با صدای گریه و اشک هایی که موها رو خیش کرده بود از اون روز باهم فهر کرده 

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ریاضی جدید پایه ششم ابتدایی تولیدکننده قابلمه هفت پارچه و چهارده پارچه زنبوری بهاربارنج سایت ناز پیشواز پادشاهی آسمان farhanglibjovein tafrihi طلوع سلام شگفتی های آفرینش